حکیم ارد بزرگ
امید و شوق به زندگی ، پشت دروازه شهر آدمهای تحقیر شده و غمگین نمی ایستد . حکیم ارد بزرگ
کشتن امید آدمیان ، کمتر از جنایت نیست . حکیم ارد بزرگ
از آدمهای خودستایی که آرزوهای شما را به ریشخند می گیرند ، دوری کنید . حکیم ارد بزرگ
امید به بهروزی و رشد را از خویش دریغ نکنید . حکیم ارد بزرگ
از طبیعت می توان ، امید و شوق به زندگی را آموخت . حکیم ارد بزرگ
همواره امیدوار به زندگی بهتر و شرافتمندانه باشید ، هیچگاه توان خویش را انکار نکنید ، خود را دوست بدارید و برای بهروزی ، کوشش کنید . حکیم ارد بزرگ
پیش از آنکه ناراستی ، در درون ما شکافی هولناک پدید آورد ، راستی جوییم . حکیم ارد بزرگ
رَد راستی ، رَد خویشتن است . حکیم ارد بزرگ
رسواترین آدمها ، فریبکارانند . حکیم ارد بزرگ
انوری
انوری » دیوان اشعار » غزلیات
خهخه به نام ایزد آن روی کیست یارب
آن سحر چشم و آن رخ آن زلف و خال و آن لب
در وصف حسن آن لب ناهید چنگ مطرب
بر چرخ حسن آن رخ خورشید برج کوکب
مسرور عیش او را این عیش عادتی غم
بیمار هجر او را این مرگ صورتی تب
نقشی نگاشت خطش از مشک سوده بر گل
دامن فکند زلفش بر روز روشن از شب
دامیست چین زلفش عقل اندرو معلق
جزعیست چشم شوخش سحر اندرو مرکب
گه مشک میفشاند بر مه ز گرد موکب
گه ماه مینگارد در ره ز نعل مرکب
در پیش نور رویش گردون به دست حسرت
بربست روی خود را بشکست نیش عقرب
بردارد ار بخواهد زلف و رخش به یک ره
ترتیب کفر وایمان آیین کیش و مذهب
در من یزید وصلش جانی جوی نیرزد
ای انوری چه لافی چندین ز قلب و قالب