دوستی با کسی که باورهایت را نمی پذیرد ، به جایی نخواهد رسید . حکیم ارد بزرگ
خوشرویی ، دارایی با ارزشی است . حکیم ارد بزرگ
دوستی که نومیدنامه می خواند ، همیشه سوار بر تو ، و پیشدار دورخیزهای بلندت خواهد بود . حکیم ارد بزرگ
کشورهای پیشرفته و یا در حال پیشرفت اساطیرشان زنده اند و کشورهای عقب افتاده ، اساطیرشان مرده و یا افسانه اند . حکیم ارد بزرگ
بزرگی تنها در خرد و اندیشه برتر و پیشرو ، هویدا می گردد . حکیم ارد بزرگ
شعر ایران
بخت همچون مرغی در گوش ما می خواند و ما را به سویی می کشاند . حکیم ارد بزرگ
حکیم ارد بزرگ , ارد بزرگ
بهترین فرزندان ، آنانی هستند که پدر و مادر خویش را ، به هنگام بیماری و ناتوانی تنها نمی گذارند . حکیم ارد بزرگ
انجمن حکمت و فلسفه ایرانیان
سرچشمه خوار نمودن دیگران ، بی شرمی و بی ادبی است . حکیم ارد بزرگ
گذشتن از سختی های پیش رو ، چندان سخت تر از آن چه پشت سر گذاشته ایم ، نخواهد بود . حکیم ارد بزرگ
سیاستمدار بزرگ ، مردم سرزمین خویش را در هیچ کجای دنیا از یاد نمی برد و همیشه ، پشتیبان آنهاست . حکیم ارد بزرگ
بی هیچ چشم داشتی ، همواره مهربان باش . حکیم ارد بزرگ
درازای زندگی ، در بخشندگی و مهربانی است . حکیم ارد بزرگ
دوستی با رنج ها و درد ها ، مانند دوستی با دشمن ستیزه جوست ، باید بر ناراستی ها تاخت ، که این تنها راه ماندگاریست . حکیم ارد بزرگ
3-
اوحدی
پیراهن ار ز یاسمن و گل کند رواست
آن سرو لاله چهره، که در غنچهٔ قباست
خلقی، چو طرف، بر کمرش بستهاند دل
وین دولت از میانه ببینیم تا کراست؟
حسین رضازادهکرد از هوای خویش دلم گرم ذرهوار
آن آفتاب روی، که بر بام این سراست
بر خاک پای او چه غم؟ ار صد هزار پی
آب رخم بریخت، که خون منش بهاست
پروین اعتصامی***parvin etesamiچشمش چه ساحریست؟ که شرطی ز دشمنی
با من رها نکرد و همان دوستی بجاست
با من، دلا، گر سخن آن دهان مگوی
محمدحسن گنجی***mohamad hasan gangiمن بر شنیدهام سخن او، دهان کجاست؟
در جان اوحدی اگر او ناوکی نخست
چندین فغان و ناله و فریادش از چه خاست؟
کار ما امروز زان رخ با نواست
شکر ایزد کان مخالف گشت راست
گر چه یک چند از وفاداری بجست
هم چنان وقت وفا داری بجاست
خواجه نصیرالدین توسی***khajehnasiredin toseiعارض او در خم زلف چو مار
آرزویی در دهان اژدهاست
عیب نتوان کرد اگر روزی دو، دوست
روی میپیچد، که دشمن در قفاست
نام او بیگانه قاصد کردهام
ورنه میدانم که با جان آشناست
یک دم از دستش نمیدانیم داد
گر چه دستش دایم اندر خون ماست
آنکه او را دور کرد از من چه کرد؟
چون ز مهر او سر مویی نکاست
عشقبازی را خطا نتوان شمرد
شیلا خدادادعاشقان را کام دل جستن خطاست
رغبت بوس و تمنای کنار
شهرتست، این عشق ورزیدن جداست
اوحدی، گر کشته گردی در غمش
سهل باشد، چون غم او خون بهاست
عشق خوبان بیبلا هرگز که دید؟
خوب نیز از حق خویش اندر بلاست
مدتی شد تا دل ما صورت آن سرو راست
دوست میدارد، ولیکن زهرهٔ گفتن کراست؟
روی او در حسن چون ما هست، میگویم تمام
قد او در لطف چون سروست، بنمودیم راست
داریوش مهرجوییگر زبان در کام من شیرین شود چون نام او
بر زبانم رانم، سرم در معرض اندیشهاست
ای زبان، بگذر، که نام پاک او از بس شرف
در ضمیرم گر بگردد، هم نپندارم رواست
سهراب سپهریاوحدی گر مهر او ورزی،بنه گردن به جور
بیدقی را زودتر باید زدن کوشاه خواست
عاشق و درویشی اینجا، در دعا و صبر کوش
چارهٔ عاشق صبوری، کار درویشان دعاست